باید مراقبـ بود ...

باید مراقبـ بود ...

۱۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

۰۶
فروردين
۹۳
 
 

این روزهــا دلـ ــَ ـم ماننـد پهـلــــویتــــاטּ شده...


میخواهـم دستِ دلــ♥ــم را بگـیـرے و دعایـش کنے...


آخر میگـویند دعاے مـــــادر معجــزه میڪـند....

  • ۷ نظر
  • ۰۶ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۱۰
۰۵
فروردين
۹۳

علی خلیلی طلبه ناهی از منکر سرانجام پس از تحمل درد و رنج فراوان عصر دیروز در بیمارستان

 بعثت به درجه رفیع شهادت نائل شد.

علی خلیلی طلبه جوان ۱۹ ساله‌ای که دو سال پیش در تاریخ ۲۵ تیر ماه سال ۱۳۹۰ در حین

 بازگشت از هیئت در جریان نهی از منکر عده ای از اراذل و اوباش که قصد ربودن دو دختر

جوان را داشتند، به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته و از ناحیه شاهرگ گردن مصدوم شد.

او که به شدت دچار خونریزی شده بود به حالت اغما رفته و بسیاری از بیمارستان های تهران

 از پذیرش وی سر باز زدند.(بیش از بیست بیمارستان) در نهایت به سختی در یکی از بیمارستان

های خصوصی بستری شد اما پزشکان امید زیادی به مداوای وی نداشتند.

علی خلیلی پس از تحمل بیش از دو سال درد و رنج در سایه غفلت و بی توجهی مسئولین،

 سرانجام عصر امروز مظلومانه چشم از این دنیا بست.

گفتنی است پیکر شهید علی خلیلی (سه شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۳) امروز ساعت ۱۱ از مقابل

 مسجد النبی نارمک تشییع و در قطعه شهدا به خاک سپرده می شود.

  • ۴ نظر
  • ۰۵ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۲۵
۰۳
فروردين
۹۳

 

چه زیبا سخن می گویید...

محکم...

دلم آرام میشود

آرامـ آرامـ آرام که هستید...

که جنس اقتدارتان اجازه ی هیچ غلطی را به هیچ احدی نمی دهد...

که اگر امام زمان حضورشان بی ظهور است شما هستید و مواظبمان هستید ...

که البته سایه امام زمان بر سر شماست ...

و حتی نگاهشان...

نگرانی هایتان را دوست دارم

دقیق و مهم و درست....

سایه تان همیشه بر سرمان...


اینم میتونه یه فرهنگ باشه...

برای عیدی هم میشه کتاب هدیه داد...

مهم اینه که دغدغش تو آدم ایجاد بشه که کار فرهنگی کنه...

می خوام کارای جالبی رو شروع کنم ... توی خونه ... توی اتاقم ... توی ...

شایدم اول تو خودم...

همه مدله هم میشه تاثیرشو ایجاد کرد ...

  • ۴ نظر
  • ۰۳ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۰۹
۰۲
فروردين
۹۳
 نه مثل ساره ای و مریم . نه مثل آسیه و حوا. فقط شبیه  خودت هستی . شبیه  خودت زهرا...

اگر شبیه کسی باشی . شبیه نیمه شب قدری شبیه آیه ی تطهیری  شبیه سوره اعطینا...

شناسنامه ی تو صبح است پدر تبسم و مادر نور ...

سلام ما به تو ای باران ...

دورود ما به تو ای دریا...


باید اینها را بنویسم برای خودم که بماند و بعد ها بخوانم ... توی دفتر به دست فراموشی سپرده میشود... مثل تمام چیزها که قبلا 

 نوشتم... ودر بین تاریخ و زمان فراموش شدند و ...

پیش آمدهایی می آید ...اما به نظر عجیب است... یا نگاه من به زندگی متفاوت شده و همه چیز را  عجیب می بیند یا اینکه نه واقعا

 عجیب اند...

چند ماهی میشود ... در سال جدیدم ادامه دارد...

دلم هر جایی باشد اینجا نیست ... دل به دل نوروز ندادم ... بهار را دوست دارم ... زنده شدن را دوست دارم ...

نو شدن را دوست دارم اما  در خودم  ...  ماندم...

علاقه ام به تنهایی زیاد شده ... به فکر ... به...

گاهی در کربلایم ... گاهی در جنوب ... گاهی هم صحبت میکنم ... با شهدا ... با امام زمان ... و گاهی هم مدام

در حال امید دادنم... به خودم...

  • ۲ نظر
  • ۰۲ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۳۲
۰۱
فروردين
۹۳

این بقیه الله التی لا تخلو من العتره الهادیه...

این السبب المتصل بین الارض و السماء...

این المضطر الذی یجاب اذا دعی...

 

کاش میشد میدانستم کجایی...  میشود دیگر  گریه نکنی برای اشتباهاتم....

قول دادم ... می خواهم امسال حواسم را جمع کنم...

 آقا...

آجرک الله یا بقیة الله فی مصیبة جدتک فاطمة الزهرا سلام الله...

آقا دیگر حسابی دلم تنگ توست ...

خودت میدانی  که آغاز امسالم  چقدر متفاوت بود ...  چقدر برای تو بود... 

میشود دیگر امسال بیایی...

خسته ام  از اشتباهاتم ...  و از عهد های  بی عهدم ...

مضطرم ... می بینی... در پی خود بودم اما... هر چه میگردم بیشتر گم میشوم...

برایت ...دلم را ...آماده کردم ..به کدامین

نشانی ...ارسالش کنم . . . ؟!

آقا میشود زود تر بیایی ... دلم تنگ است...

تنگ...


بهترین پیامی که برایم آمد ...

چه دعایی کنمت بهتر از این !

که کنار پسر فاطمههنگام اذان ، سحر جمعه ای از سال جدید، پشت دیوار بقیع ، قامتت قد بکشد

 در دو رکعت، به نمازی که نثار حرم  و گنبد  بر پا شده ی حضرت زهرا بکنی...

اللهم عجل لولیک الفرج ...خیلی زود ...

  • ۰ نظر
  • ۰۱ فروردين ۹۳ ، ۰۳:۳۴