سایه تان بر سرمان...
چه زیبا سخن می گویید...
محکم...
دلم آرام میشود
آرامـ آرامـ آرام که هستید...
که جنس اقتدارتان اجازه ی هیچ غلطی را به هیچ احدی نمی دهد...
که اگر امام زمان حضورشان بی ظهور است شما هستید و مواظبمان هستید ...
که البته سایه امام زمان بر سر شماست ...
و حتی نگاهشان...
نگرانی هایتان را دوست دارم
دقیق و مهم و درست....
سایه تان همیشه بر سرمان...
اینم میتونه یه فرهنگ باشه...
برای عیدی هم میشه کتاب هدیه داد...
می خوام کارای جالبی رو شروع کنم ... توی خونه ... توی اتاقم ... توی ...
شایدم اول تو خودم...
همه مدله هم میشه تاثیرشو ایجاد کرد ...
مدتها قبل شروع کردم عکس چند تا شهید و زدم روی کمدم فکرشم نمی کردم کار فرهنگی باشه...
عکسای کوچولو... دونه دونه زیاد شدند... نه تا شدند...
اصلا خیلی فکر نمی کردم کسی که وارد اتاقم بشه براش جالب باشه ...
دیروز اندر احوالات بازدید نوروز برای هر کسی که وارد اتاقم میشد جالب بود ... تا وارد اتاق میشدند
میگفتند اینا کین؟ کی شهید شدند ؟آشنان؟ میشناسیشون؟
برای چی زدی؟ و آخر سر هم یا صلواتی میفرستادند یا دعایی میکردند ... یا نگاهی پر حرف بهشان...
یکی شون که یه نذری کرد جالب!!
از بین همه شان دستش رو روی عکس شهید ابراهیم هادی گذاشت و نذری کرد ...
گفت نمیدونم به دلم افتاده ... اگر قبول شد گندم میخرم میدم بهت ببر بریز سر قبرشهدای گمنام ...
یه لحظه هنگ کردم!!!
چرا گفت گمنام...
اون که نمیدونست شهید ابراهیم هادی گمنامه...
وداستان اون کانال رو...
امروز هم آمد...
دوباره
یک راست رفت سمت اتاق
آمدم دیدم دستش رو گذاشته روی عکسش ...
اشک می ریخت
نذرش قبول شده بود...
..................................................................................................................................
خلاصه خیلی جالب ندانسته کار فرهنگی کردم ...
و از آن جالب تر این شهدای داخل اتاقمم که به همه نگاه می کنند ...
جز من!
- ۹۳/۰۱/۰۳
از تو به یک اشاره
از ما به سر دویدن..