باید مراقبـ بود ...

باید مراقبـ بود ...

۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

۳۱
ارديبهشت
۹۳
  • ۴ نظر
  • ۳۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۹:۱۰
۲۲
ارديبهشت
۹۳
۱۷
ارديبهشت
۹۳

خدایا ..!

خوب می دانم ،

چاره ام این است که

بی چاره ی تو باشم ...

  • ۶ نظر
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۹:۴۰
۱۳
ارديبهشت
۹۳

 

امام هادی علیه السلام : به راستى که حرام، افزایش نمى‏یابد و اگر افزایش یابد، برکتى ندارد

و اگر انفاق شود، پاداشى ندارد و اگر بماند، توشه ‏اى به سوى آتش خواهد بود..


آقای من ، گاه مقبره و بارگاهت را تخریب می کنند …

و گاه به خیالِ خود نام زیبایت را لگد کوب؛

و نمی دانند که با اینکار ، عطرتان فضا را بیشتر پر خواهد کرد

السلام علیک یا امام هادی النقی علیه السلام

پی نوشت :

از همین آیه ۳۰ سوره یس:

یَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُون

دریغا بر این بندگان هیچ فرستاده‏اى بر آنان نیامد مگر آنکه او را مسخره مى‏کردند

خدا اولیاء ش رو به زحمت می اندازه تا ما رو هدایت کند و این زحمت ٍ بیشتر موجب قرب بیشتر اولیاء به خدا میشه ...

حالا در این بین امام هادی (ع) چون خدمات ارزنده ای برای شیعه داشتند این روز ها شاهد هجمه هایی هستیم که

به ساحت مقدس این امام عزیز وارد میشه... تا ما یادمون نره قصه هنوز ادامه داره...

خط به خط جامعه کبیره زیبا و خط به خط زیارت امیر المو منین در روز غدیر ...

همه اش رو مدیون این امامیم

این قصه هنوز ادامه دارد و یادمان باشد همه اش برای ماست تا ما راه هدایت را گم نکنیم

وگرنه اگر قرار بود اینها کاری از پیش برند که خدا نمیفرمود:

ان الارض یرثها عبادیالصالحون...

  • ۷ نظر
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۰:۳۹
۱۱
ارديبهشت
۹۳

 

نگاه ها همه بر روی پرده سینما بود. اکران فیلم شروع شد ، شروع فیلم سقف یک اتاق دو دقیقه بعد

 همچنان سقف اتاق، سه ، چهار ، پنج ،.... هشت دقیقه اول فیلم فقط سقف اتاق!

صدای همه در آمد . اغلب حاضران سینما را ترک کردند...

ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین و به جانباز قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید.

زیر نویس: این تنها ۸ دقیقه از زندگی این جانباز بود و شما طاقت نداشتید...


پی نوشت ها:

*این مطلب رو دوستم " هم سخن " یکشنبه ای که پیش داداشای گمنام دانشگاه بودم پیامک کرد...

دلم سوخت که چه بی توجه شدم نسبت بهش .. یادمه از طرف مدرسه یک بار بردنمون بیمارستان

 ساسان فقط میتونم سکوت کنم در مواجه با اون همه غم...............................................

و البته درد،هم جسمی هم روحی "کاش خدا توفیق بدن براشون وقت میگذاشتیم"

و اما ..

* حلول ماه رجب خیلی تبریک داره

ان شاالله خدا بهمون توفیق بده و جزء رجبیون باشیم (خب یه جور آرزو ٍ دیگه)و البته بتونیم از لحظه لحظه ی

 این ماه پر برکت به بهترین شکل استفاده کنیم...

* اولین شب جمعه ی این ماه ، لیله الرغائب ٍ که شب پر فیضلتیه ... یادمون نره اون نمازی رو که قراره مونسمون تو

تنهایی های شب اول قبر باشه...

* این مسجد محل ما مزین به نام مبارک حضرت امام محمد باقر ( علیه السلام ) هستش ... ما هم

ارادت خاصی داریم بهشون میلاد پر برکتشون رو تبریک میگم میخواستم چند تا از احادیثی که فکرمو تو

این مدت درگیر کرده قرار بدم که ... نشد.

* روز معلم رو به تمام کسایی که منو به بهتر شدن (یا بهتر بگم از بدتر به بد) رسوندن

 کلا با نصیحتشون یا حرف تاثیر گذارشون یاری کردند ویا حتی نیم قدی من رو به حرکت سوق دادندو به تمام

معلمین و اساتید خوبم که دوسشون دارم از همون آقای غلامی سه سالگی که نقاشی یادم دادن و معلمین

 دبستان تا...و البته جناب دکتر علیرضا امینی که استاد کنکور دین و زندگی مون بودن (جالب و البته عجیب

ترین انسانیکه دیدم) و دیفرانسیل (جناب حدیدی) که هنوز شعر شون در مورد حد و مشتق یادم نرفته

و استاد درس مکانیک کوانتوم ۲ جناب دکتر سبط ( که این روزها درگیرشونم )و خانم هلالی(معرق) و

البته سنسی و...

 دیگه بقیشون اساتید اخلاق و خلاصه بخوام بگم تا فردا باید توضیح بدم ( اسم تک تکشون در خاطرم هست)

و خواهد ماند ..

ان شاالله خدا خیرشون بده ... به همشون تبریک میگم

*این چند روزه اخیر فقط دارم ریز به ریز ( تنها مسیر***) آقا پناهیان رو میخونم

راضیم همه رو التماس کنم که اونها هم بخونن

 ( واقعا آدم میفهمه باید چی کار کنه و خلاصه خودش با خودش چند چنده) به کل مسیر زندگی و دید

 آدم عوض میشه ... کلا همه چیزو ،حتی رنج ها و حتی سختی های زندگیم قشنگ میشه .. اصلا

 دیگه نمیخوای راحت باشی اصلا از قصد میخوای خودتو به زحمت بندازی

 نا، راحت کنی... اصلا بهت کیف میده حتی اون امتحان های سختش

دقیقا میدونه داره دست میذاره رو چیزی که اصلا به هیچ عنوان تو کتت نمیرفت اما کیف میکنی

 باهات بازی میکنه با علایقت... داری زجر میکشی درد میکشی اما کیف میکنی ...

(( کلا حدود ۵۰ جلسه سخنرانی که هنوزم ادامه داره جمعه ها مسجد امام صادق میدون فلسطین))

دانلود متن و صوت از لوگوی بیان معنوی

(به نظم متنش بهتره چون زودتر پیش میره)

پی ٍ نوشت ٍ پی نوشت ها :

*""ارزش هر آدمی به مسئله و دغدغه ایه که داره" "این جمله رو تو روز چند بار تکرار میکنم و

هر بار به نقاط جدیدی میرسم ... اینکه  چی کار کنم که خدا و ارتباط با اون و البته کسب رضایتش برام مسئله و دغدغه باشه!!

* این سوره فجرم سوره ی عجیبی شده برام ... اولش ازون تفسیری که غیر منتظره از آقای رنجبر تو نسخه اندروید سمت خدا

 خوندم بعد خواب دوستم و من و امام جواد و شهید چمران  و البته سوره فجر!!!!...

 بعد حرف این یک سبد سیب عزیز  و ربط سوره ی فجر به شهید همت !!بعد حرف خواهر که بابا اصلا این سوره سوره ی

امام حسین ٍ ... بعد مدل شهید شدن شهید همت و خواب همسرش و عبدل حسین شاه زید و...

خلاصه درگیرشم شدید...

!!!!

*امروز یک نکته جابی رو شنیدم به نظرم عمل بهش شاید به نماز های بی یاد خدا کمک کنه...

آقاهه تو تلویزیون مجری بود میگفت بیاید یه برگه کنارتون بگذارید بعد نماز تمام فکر هایی که سر نماز اومده سراغتون

رو یادداشت کنید ... بعد میبینید خخخخخ اصلا نماز نخوندید !!!! داشتید سر نماز به کاراتون رسیدگی میکردید و فقط

فکر کردید که نماز خوندید!!!  (یه جور ایجاد ٍخود شرمندگی ٍ ) فکر میکنم با این کار یواش یواش بشه یه حس آلرژی یا

حتی آلارم نسبت به افکار روزمره تو نماز پیدا کرد و بشه کم کم نمازی خوند واقعی ...  بازم بر میگرده به همون دغدغهٍ !

 اگه مسئله ی آدم خدا باشه و دنیا براش بی اهمیت ترین مسئله ... دیگه همه چی درسته میشه... 

* خدایا کسب رضایتت رو برام دغدغه و مسئله ی اصلی قرار بده...

* هیچ وقت فکر نمیکردم به اسمم علاقه داشته باشم !! اما ... شاید بد نباشه برم عوضش کنم

این روزها که اعلام کردند تا ۱۳ رجب میشه بدون کار اداری پر درد سر، نام زهرا و فاطمه ...

از طرفی هم هر جا میرم این موضوع که نام نیکو برای فرزندان خود انتخاب کنید مطرحه !!

مامان جون ٍ ما هم سر مسائلی نمیشده اسم ما رو از اولش اینجوری بذاره اما از وقتی که شرایط جور شد در پی این موضوع

 بود حتی به استشهاد محلی هم داشت میرسید اما... من قبول نکردم

اما حالا گویا اعلام کردند که بدون مراحل قانونیم میشه!!!

خب برام سخته یه عمر با یه نام باشی بعد ... نمیدونم از طرفی هم میخوام پا رو علاقم که اسممه بذارم و اصلا دوست دارم

اسمم زهرا یا فاطمه باشه از طرفی هم نمیدونم ... البته بین این دو اسم زهرا و فاطمه هم موندم !!

حس ٍ جالبیه بهت بگن خـــب کدومشو دوست داری خودت انتخاب کن!!!!

یاده تمام ٍ  برگه های امتحانی که اسممو نوشتم توشون یاده خیلی چیز ها میفتم این روز ها کارت دانشجوییم و مدارکم!!!

در یک کلام کلا با علایقم در گیرم ...

*خواستم دیگه ننویسم اینجا اما نمیدونم شاید بد نباشه دیگه مثل ٍ قبل ننویسم شایدم جوره دیگه نوشتن حتی خوبم

باشه !! ولی هنوز جور خاصی رو پیدا نکردم!!

* این روز ها نمایشگاه کتاب برپا شده خواستم اسم چند تا از کتاب هایی که فکر میکنم قشنگ بودند ( از نظر خودم )

یادداشت کنم تا اگر کسی خواست استفاده کنه... تو ادامه مطلب اسم هاشونو نوشتم

* چه پستی شد!!!!

 التماس دعا به هر کی که این پست رو میخونه

ان شاالله عامل باشیم . . .

* بعدا ً اضافه نوشت:

ببین واژه ها چگونه تعبیر میشوند:

گنج "جنگ" میشود ، قه قه "هق هق" ، اما درد همان " درد" است.

یا صاحب الزمان ...

دلم "آرامش" وارونه میخواد : ش م ا ر ا . . .