باید مراقبـ بود ...

باید مراقبـ بود ...

دلش بدجور ، ناجور شده بود ...

دوشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۵۳ ب.ظ



مدتیست دلش تنگ و نا آرام است

میخواهد چشمانش را ببندد و بیاید

بیاید پیشتان و کمی دلش نفس بکشد و لبریزش کنید

لبریز از آن محبّـــــت هایی که همیشه از رئوفیتان همه را شامل می کنید

چشمانش را می بندد و خودش را درست جلوی درب باب الجواد می بیند

همان باب الجوادی که حتی اگر مسیرت سمت دیگر بود هم، سمت ِ دلت باید آنجا باشد

و از آنجا وارد شوی ..

جـــواد است بخشنده و بخشنده و بسیار بخشنده ...

چه شود ..

مثل همان بار ها

باید کلمه هایش را دانه کند ..

دانه های اشک و بکشانتشان دنبال ِ هم ..

و بعد

دانه ها بیایند تا بچکند روی سنگ های حرم ...


آرام آرام راه می رود با همان ذکر ها و اشک ها

الله اکــــبر ...

سبحان الله ..


کمی جلوتر مایل به چپ اذن دخول  :  

      

اللهم انی وقفت علی باب من ابواب بیوت نبیک ...


می خواند و می خواند ...

حالا نوبت اجازه میرسد ...

نا خوداگاه سرش کج میشود و دلش میگیرد ...

او کجا و اینجا کجا !!


دل او کجا و دل ِ صاحب این مکان کجا ..


ءَاَدْخُلُ یا رَسُولَ اللَّهِ، ؟


ءَاَدْخُلُ یا حُجَّةَ اللَّهِ‏؟


ءَاَدْخُلُ یا مَلآئِکَةَ اللَّهِ الْمُقَرَّبینَ الْمُقیمینَ فى‏ هذَا الْمَشْهَدِ...؟؟


آیا اجازه ی داخل شدن می دهید ؟


چشمانش خیس و دلش خون شده از لطف حضرت رئوف ...

فرمان میرسد داخل شو


در کوی ما شکسته دلی میخرند و بس ..

چشمت خبر از دل شکسته ات دارد ...


آرام آرام قدم بر میدارد ..

صحن ها را طی میکند جامع رضوی و .. 


مثل همیشه سرش پایین است و حواسش به سنگ های مرتب کف صحن ...

حتی به آن سنگ ها هم غبطه میخورد ..

به اینکه همه اشیاء شعور دارند ..

ولایت دارند و میفهمند ..

پس فرقیست بین آن سنگ ها و دیگر سنگ های عالم

گاهی اوقات مجبور است به کناری رود تا ماشین های زائر بر عبور کنند ..

 

همیشه دوست دارد از صحن انقلاب وارد شود ..

به یاد کودکی و پنجره فولاد ...

همانجا که قبله و ضریح یکی میشود ...

کمی نفسش بند می آید ..

وارد میشود و سرش را که بالا میگیرد دلش هم با آن کبوتر ها بال میزند و میرود بالا..


دست بر سینه میگذارد و با ادب می گوید :


صلی الله علیک یا اباالحسن ..

یا علی بن موسی الرضا ...


نزدیک سحر است و هوا تاریک 

صحن انقلاب دنج است و دلچسب 


میرود انتهای صحن و گوشه ای می یابد ...


همان جا ها که رواق رواق است ..

آگاهی حرم / شیخ حر عاملی / ستاد گمشدگان/ ...

زیارت نامه ای بر میدارد و مینشیند ...


تکیه به دیوار میزند سمت چپش پله های آگاهی حرم .. و رو به رویش بهترین تصویر عالم ..


گاهی حس میکند خواب میبیند ..

گاهی دلش میخواهد هیچ وقت این تصویر از قاب چشمانش پاک نشود ..

زاویه دیدش را به پایین می آورد ..


پنجره فولاد و پنجره فولاد هم که ...

خود ضریح و خود ِ حضرت مهربان ِ رئوف ..

گاهی احساس میکند امامش رو به روی همه ، آن بالا روی یک صندلی نشسته است و به همه نگاه میکند..

گاهی هم حس میکند وجود آن ملائکه را که ازشان اجازه ورود گرفته است ..

زیارت نامه اش را باز میکند و شروع میکند

 

 می خواند و می خواند اما گاهی از گوشه و کنار صدای مناجات عاشقانی را میشنود..

که همه همان جاها هرکدام گوشه ای دنج برای خودشان یافته اند

و دلشان را وصله زده اند و زار زار ...

عده ای هم به ناله ی آنها میگریند..ا

او هم شروع میکند

دلش به حرف می آید :

اماما ..

میشود مرا در آغوشتان بستری کنید ..

درد  لاعلاجم را فقط خودتان دوایید ..

اماما ..

دلم بدجور

نا جور شده است ..

هعــی ..

...

 

بلند میشود و راه می افتد کمی از سقا خانه آب می خورد ..

سیراب می کند خودش را ..

صلی الله علیک یا ابا عبدالله 

صلی الله علیک یا عطشان 

به سمت دارالحکمه میرود..


یاد ِ کودکی می افتد که مادرش او را در صحن رها میکرد و میگفت:


 برو برای خودت اینجا گمشو تا پیدا شوی ..

دنبال من هم نگرد ، من ؛ همیشه دارالحکمه ام ..


و کودک در تک تک این صحن ها بزرگ شد و هی خودش را پیدا کرد و رفت شهرش و دوباره گم شد ...

هر بار که می آید هم ، کارش همین است ..


اما ...


دوباره گم میشود .. در این هیاهوی شهر و شلوغی دنیا ..

..


کفش هایش را در می آورد

و داخل دارالحکمه میشود ...


سکوت ..

آرامش ..

و در عین حال هوایی مطبوع و خوشبو ...


جانی دوباره میگیرد ..


هر کس مشغول پیدا شدن خود است ..

 

..

نماز زیارت می خواند و

 میرود سمت ضریح ..

آرام ِ آرام است ..

همه جا ..


دارالضیافه ، ضیافتی بر پاست ..


وارد دارالزهد میشود ...

زهد ..

بودن و داشتن و دل نبستن ..

و چه سخت است زاهد بودن  !!

از امامش زهد طلب میکند ...

 

حالا میرسد به امامش ..

اینجا پایین پاست ..



صلی الله علیک ... 


نگاهش وصله میخورد به ضریح .. اما ..


کودکی آشنا نگاهش را می رباید ..


دستان کودک را در دستانش حلقه میزند ..

و دست در دست آشنایش ضریح را میگیرد 


کودک را می یابد و خودش را..


اما این بار امید دارد که در شهرش گم نشود .. 

نظرات  (۱۱)

سلام مومن.جزاکم الله خیرا

احسنت...توصیف زیبائی بود...به واقع حس حرم داشتم...


عاقبتتون به خیر
یا علی
پاسخ:
سلام 

ممنون / زیارت قبول 

یا علی 

:'(

یا امام رضا(ع)... 


پاسخ:
صلی الله علیک ...
  • فانوس جزیره
  • این حدیث هدیه به شما
    امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند:
    بر خواهشهای نفست غلبه کن حکمتت به کمال می رسد.
    غرر الحکم.ح692


    سلام علیکم
    زیبا نوشتید و از دل
    ان شاالله مکرر زیارت حضرت رضا علیه السلام قسمت شما شود
    صحن انقلاب و آن ایوان هایش جای همه عاشقان است
    کاش در صحن ها گم شویم و خودمان را پیدا کنیم
    عاقبتتون بخیر / یاابوتراب
    پاسخ:
    علیکم سلام 
    ممنون 
    ان شاالله ، فعلا که بی توفیقیم...
    بله مخصوصا نصفه شب ها ...
    کاش...
    یا علی 

    تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

    خواهد به سر آید غم هجران تو یارم ....

    مقصود من از کعبه و بت خانه تویی تو

    مقصود تویی کعبه و بت خانه بهانه

    پاسخ:
    با بغض وارد می شود هر کس که غم دارد
    وقتـــی بــدانــد میـــزبــانــی بـا کـَـرَم دارد

    حس می کند با چشم پـرهای ملائـک را
    وقتی کسی با بغض خود قصد حرم دارد

    شــاه عــرب فرمانروایی می کنـد اینجا
    او که به دور خود سپاهی از عجم دارد

    سر می گذارد روی خاک صحن گوهرشاد
    هر کس برای گریــه کردن شانــه کم دارد

    ای کاش باشم در هوای صحن آزادی....
    این روزها حال و هوای خانه دَم دارد
    فقط میتونم بگم التماس دعای شدید
    پاسخ:

    محتاجیم شدید تر

    صلی الله علیک یا اباالحسن یا علی بن موسی الرضا...

    سلام

    ممنون از حضوزتون

    لینک شدید

    التماس دعا

    یاعلی



    پاسخ:

          صلی الله علیک...

    علیکم سلام

    ممنون

    محتاجیم/علی یارتون

    وقت ورود در حَــــــرمِ تــــو هــــوایی ام

    وقت خروج تــــازه زمین گیــــر می شوم....
    پاسخ:
          زمین گیر می شوم...

     

    حالا که تو در نظرم

     قیام کرده ای

    تمام وجودم به احترامت

    سجده کرده اند...

    چقدر اینجاخوبه...


    پاسخ:
    :)
    بله امکانات بلاگ خیلی بهتره
    اما این بار امید دارد که در شهرش گم نشود... 

    سلام
    زیبا بود

    پاسخ:
    سلام 
    ممنون 
  • خادم الشهید
  • سلام
    ممنون از حضورتون
    دلم تنگ حرمت هست آقا...
    یازهرا(س)
    پاسخ:
    علیکم سلام

    ممنون
    یا زهرا(س)
    وااااااااای که چقدر دوست داشتم امروز پیش آقا باشم...



    روزی مخصوص زیارتی آقا.

    پاسخ:
    من نیز ...

    صلی الله علیک ..

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">