خدا می خواست زنده بمانی...
زندگی صیاد یک زندگی است با سعی و تلاش مداوم و غوطه خوردن در سختی هایی که هرکس نمیتواند
به راحتی ازشان بیرون بیاید.زندگی ای است برای درست زندگی کردن و درست کردن زندگی آدم هایی
که دور وبرش بوده اند:از خانواده و دوست ها بگیر تا سربازها و افسرها و فرمان ده ها و تا چیز های
بزرگ تری مثل کنار هم گذاشتن ارتش و سپاه در زمانی که به هم اعتماد نداشتند و جنگ.
(( خدا می خواست زنده بمانی))
هفتمین کتاب از مجموعه ی "از چشم ها" است که در تصویر مردی را خواهی دید که لحظه به
لحظه ی زندگیش سودای این گونه زندگی کردن داشته است...
کتابت را خریدم ...
آن هم از هویزه... 4سال پیش ... باران خورده بود...
عوضش نکردم
فروشنده میگفت تبرک شده با باران اینجا
و در همان راه تمامش کردم
و رسیدم به اینکه
.
(( خدا میخواست زنده بمانی))
از همان 17 اسفند که یاد شهادت همت بودم ...
خواستم امسال 21 فروردین را هم فراموش نکنم ...
از اول فروردین منتظر این روز بودم و دوباره و چند باره کتابت را خواندم اما به دنبال حرفی دیگر بودم
که در کتاب ها نباشد و...
امروز ...
پرسیدم ...
از کسی که میدانستم نگاهش میکنی...
که چند بار برایم از نگاهت بهش گفته که ...
گفت و از همه بیشتر ...
امروز مرا آتش زدی...
دلم تنگ خودم شد...
کاش من هم میشد خدا را از جنس نگاه تو میدیدم...
کاش من هم مثل تو ...
از آن دفتر چه ها داشتم
کاش من هم در زندگیم اینقدر دقیق بودم
چقدر قشنگ زندگی کردی
گفت ... برایم گفت ...
هم از آن دفتر چه که آخرین یادداشتت عهد خوانده شده در صبح بود ...
و هم از آن عملیات ...
که اسمش مرصاد بود و در غرب ...
آن هم با منافقین...
و البته حتما خدا می خواست زنده بمانی که کسی متوجه نشد که چه شخصی بود که باعث پیروزی
این عملیات شد...
و البته حتما آن موقع که در تلویزیون از آن عملیات گفتی و ...
و شد آنچه شد...
حتما دیگر خدا تو را می خواست که بروی پیشش!!
و دیگر نه تو تحمل دوری او را داشتی و نه او تحمل دوریت را...
و باز هم گفت که همیشه روزه بودی ...
و البته همه می آمدند و چیزی تعارف میکردند تا روزه ات را افطار کنی...
ولی چیزی نمیخوردی و میگفتی و ...
مستحبی نیست!!
روزه واجب است!!
مگر چند روز قضا داشتی که همیشه روزه واجب میگرفتی؟؟
این را وقتی فهمیدم که دامادت سر مزارت ...
فهمیدم...
چطور می تواند یک نفر هم سپهبد و امیر و .. خلاصه این همه کار مهم داشته باشد...
به زندگیش برسد ...
و تماما زندگی اش بر محور یک زندگی واقعی و درست باشد...
ولی نماز و روزه های از همان اول تکلیفش را تا موقع رسیدن به او...
دو تا سه بار قضا کند!!
خب معلوم است ...
من هم اگر جای خدا بودم ... و این دلتنگی و دغدغه را برای نزدیک شدن می دیدم ...
حتما و حتما تو را برای خودم می خریدم ...
شهادتت مبارک بنده خدا
و البته سرباز مخلص ولایت...
خوشحالم ...
از داشتن خواهری که نگاه تو را دارد...
امروز بعد از مدت ها دلتنگی برای گلزار
اجازه صادر شد که بیایم پیشت
الان راه می افتم...
- ۹۳/۰۱/۲۱
زیارت قبول سحر جون
مثل همیشه قشنگ نوشتی، امیدوارم دلت رو صیاد دلها ، صید کنه و ...
و دلتنگ خدا باشی همونجور که صیاد بود...