باید مراقبـ بود ...

باید مراقبـ بود ...

خدا بود و دیگر هیچ نبود...

يكشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۴۲ ق.ظ

 

بغض حلقومم را فرا گرفته است، می خواهم بگریم. می خواهم فریاد بکشم،

می خواهم به دریا بگریزم و می خواهم به آسمان پناه ببرم. اشک بر رخساره

زردم فرو می چکد. آن را پاک می کنم تا دیگران نبینند، به گوشه ای می گریزم تا

کسی متوجه نشود...

چند ساعتی سوختم و در شور و هیجانی خدایی غوطه خوردم. قلبم باز

شده بود، روحم به پرواز درآمده بود، احساس می کردم که به خدا نزدیک

شده ام، احساس می کردم که از دنیا و مافیها قدم فراتر گذاشته ام، همه را و

همه چیز را ترک کرده ام فقط خدای بزرگ را پرستش می کنم...

راستی عبادت چیست؟ جز آن که روح را تعالی دهد؟ و آن احساس

ناگفتنی را در دل آدمی ایجاد کند؟ احساسی که در آن تمام ذرات وجودش به

ارتعاش در می آید، جسم می سوزد، قلب می جوشد، اشک فرو می ریزد، روح

به پرواز در می آید و جز خدا نمی بیند و نمی خواهد... این احساس عرفانی، که

از اعماق وجود آدمی می جوشد و به سوی ابدیت خدا به پرواز در می آید

عبادت خوانده می شود...

ای خدای بزرگ، من چند ساعتی تو را عبادت می کردم و عبادت عجیبی

بود! عبادتی که از تلاقی غم با غمی دیگر به وجود آمده بود. آن جا که دنیای

تنهایی، با موجودی تنها برخورد می کرد، آن جا که من، خداوند عشق لقب

داشتم با فرشته ای برخورد کردم که سراپای وجودش عشق بود...

خدایا چه دنیایی خلق کرده ای؟ چه آسمان های بلند، چه گل های

رنگارنگ، چه دریاها، چه کوه ها، صحراها، جنگل ها، چه دل های شکسته ای،

چه روح های پژمرده ای، چه دردهای کشنده ای، چه عشق ها، چه فداکاری ها،

چه اشک ها و چه حرمان ها...

عجیب آن که، بزرگی و عظمت انسان را، در درد و غم و حرمان قرار دادی،

جهان را بدون درد و ناله و حرمان نمی خواهی. ما هم عشاق وجود توییم که

دل سوخته و دست و پا شکسته به سویت می آییم. تو ما را در آتش غم

سوزاندی و خمیره خاکی ما را با کیمیای عشق، به روحی فوق زمین و

آسمان ها مبدل کردی که جز تو نمی خواهد و جز تو نمی پرستد.

از کتاب "خدا بود و دیگر هیچ نبود"   نوشته "شهید دکتر مصطفی چمران" در تاریخ"۲۲ آوریل ۱۹۷۵"

یادداشت های لبنان

  • ۹۲/۱۱/۲۷

نظرات  (۱۱)

  • فانوس جزیره
  • سلام علیکم
    نوشته هاشون و خصوصا مناجات های مکتوبشون کولاکه ...
    سلام ببخشید
    دیر اومدم

    شما هم لینک شد ید
    شما لینک شدید.
    شما لینک شدید.
  • بنده ی خدا
  • خداوند کلیدهای گنجینه های خویش را در دستان تو گذاشته است
    چرا که به تو اجاز ه داده است که از او بخواهی .
    پس هرگاه بخواهی می توانی درهای نعمتش را با دعا بگشایی
    و ریزش باران رحمتش را طلب کنی . . .
  • دختر محجبه
  • ممنون بابت حضورتون
  • دختر محجبه
  • خطا از من است ، می دانم . از من که سالهاست گفته ام " ایاک نعبد"
    اما به دیگران هم دلسپرده ام ....
    از من است که سالهاست گفته ام " ایاک نستعین "
    اما به دیگران هم تکیه کرده ام .....
    اما رهایم نکن....
    بیش از همه دلتنگم .....
    به اندازه تمام روز های نبودنم........
  • دختر محجبه
  • خوشحال میشم اگر با تبادل لینک موافقت کنید
    سلام
    صحبتهاشون طوریه که انگار در مقابلشون خیلی چیزها رو میبینند و صحبت می کنند
    یاد دهلاویه افتادم
    التماس دعا
    دو خطی نوشته ام
    خوشحالم میکنید سر بزنید

    راستی...........سلام

    شاید...........
    مصطفای خوبی ها..

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">