- ۷ نظر
- ۰۸ مهر ۹۳ ، ۲۳:۱۸
مقصد دور نیست...
از همین الان شروع کن
روزی می رسد که فقط تو میمانی و او
و همان لحظه است که میفهمی
از اولش هم باید فقط او را دوست میداشتی و بــس ...
شهید چمران در یکی از عملیاتهای نامنظم در شبی مهتابی وقتی با همرزمانش در حال طی
مسیر برای شبیخون زدن به متجاوزین بعثی بودند، ایشان یک لحظه میایستد و به همراهانشان
میگوید به زیر پاهای خود بنگرید، میبینند زیر پایشان پر از گلهای شقایق است و به همین خاطر
آن دشت را دور میزنند و سپس اقدام به عملیات میکنند، در حالی که یاران ایشان میگفتند بعد
از عملیات عراقیها آنجا را با تیربار و خمپاره شخم خواهند زد، ولی دکتر چمران گفتند ما آنها را زیر پا
له نخواهیم کرد. وقتی این جریان به استحضار امام میرسد امام میگوید: من چمران را دوست داشتم
ولی الان بیشتر دوست دارم.
خاطره از: سردار فتح اله جمیری
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ
هر فردی مرگ را خواهد چشیدو ما شما را براى امتحان دچار خیر و شر مى کنیم
و شما به سوى ما بازگشت خواهید کرد...
سوره انبیا آیه35
دقیقا وقت ِِ جوونیش رسیده بالای سرسره ( اوج توانایی ها و در بالاترین سطح ) و البته با تلاش رسیده اون بالا
اما قسمت خوشحالیش که میخواد بره پایین .. کم کم پیر شده و بعد خدایش بیامرزد ...
یاد اون آیه یس هم افتادم که میگه کسی را که عمر دراز دهیم در خلقت واژگون میکنیم ..
( هی رفته بالا و توانمند تر شده و وقتی رسیده به اوج واژگون شده هم سطحش هم توانایی هاش )...
مدتی بود چند تا از دوستام یه گروه تشکیل داده بودند و کار فرهنگی های جالبی هم رو
خودشون و هم رو دیگران انجام میدادن، اما من بنا به مشغولیاتم خیلی باهاشون همراه نبودم ...
بعد مدتی که دیدمشون خیلی تعجب کردم تغییرات ِ زیادی کرده بودن ..
آخرین پنجشنبه ماه رمضون به قول یکی از این برو بچ یه اردوی تنهایی زدم برا دل به سوی
حضرت عبدالعظیم و گلزار
( خب خوبه آدم گاهی برای خودشم کار فرهنگی کنه )