باید مراقبـ بود ...

باید مراقبـ بود ...
۰۳
فروردين
۹۳

 

چه زیبا سخن می گویید...

محکم...

دلم آرام میشود

آرامـ آرامـ آرام که هستید...

که جنس اقتدارتان اجازه ی هیچ غلطی را به هیچ احدی نمی دهد...

که اگر امام زمان حضورشان بی ظهور است شما هستید و مواظبمان هستید ...

که البته سایه امام زمان بر سر شماست ...

و حتی نگاهشان...

نگرانی هایتان را دوست دارم

دقیق و مهم و درست....

سایه تان همیشه بر سرمان...


اینم میتونه یه فرهنگ باشه...

برای عیدی هم میشه کتاب هدیه داد...

مهم اینه که دغدغش تو آدم ایجاد بشه که کار فرهنگی کنه...

می خوام کارای جالبی رو شروع کنم ... توی خونه ... توی اتاقم ... توی ...

شایدم اول تو خودم...

همه مدله هم میشه تاثیرشو ایجاد کرد ...

  • ۴ نظر
  • ۰۳ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۰۹
۰۲
فروردين
۹۳
 نه مثل ساره ای و مریم . نه مثل آسیه و حوا. فقط شبیه  خودت هستی . شبیه  خودت زهرا...

اگر شبیه کسی باشی . شبیه نیمه شب قدری شبیه آیه ی تطهیری  شبیه سوره اعطینا...

شناسنامه ی تو صبح است پدر تبسم و مادر نور ...

سلام ما به تو ای باران ...

دورود ما به تو ای دریا...


باید اینها را بنویسم برای خودم که بماند و بعد ها بخوانم ... توی دفتر به دست فراموشی سپرده میشود... مثل تمام چیزها که قبلا 

 نوشتم... ودر بین تاریخ و زمان فراموش شدند و ...

پیش آمدهایی می آید ...اما به نظر عجیب است... یا نگاه من به زندگی متفاوت شده و همه چیز را  عجیب می بیند یا اینکه نه واقعا

 عجیب اند...

چند ماهی میشود ... در سال جدیدم ادامه دارد...

دلم هر جایی باشد اینجا نیست ... دل به دل نوروز ندادم ... بهار را دوست دارم ... زنده شدن را دوست دارم ...

نو شدن را دوست دارم اما  در خودم  ...  ماندم...

علاقه ام به تنهایی زیاد شده ... به فکر ... به...

گاهی در کربلایم ... گاهی در جنوب ... گاهی هم صحبت میکنم ... با شهدا ... با امام زمان ... و گاهی هم مدام

در حال امید دادنم... به خودم...

  • ۲ نظر
  • ۰۲ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۳۲
۰۱
فروردين
۹۳

این بقیه الله التی لا تخلو من العتره الهادیه...

این السبب المتصل بین الارض و السماء...

این المضطر الذی یجاب اذا دعی...

 

کاش میشد میدانستم کجایی...  میشود دیگر  گریه نکنی برای اشتباهاتم....

قول دادم ... می خواهم امسال حواسم را جمع کنم...

 آقا...

آجرک الله یا بقیة الله فی مصیبة جدتک فاطمة الزهرا سلام الله...

آقا دیگر حسابی دلم تنگ توست ...

خودت میدانی  که آغاز امسالم  چقدر متفاوت بود ...  چقدر برای تو بود... 

میشود دیگر امسال بیایی...

خسته ام  از اشتباهاتم ...  و از عهد های  بی عهدم ...

مضطرم ... می بینی... در پی خود بودم اما... هر چه میگردم بیشتر گم میشوم...

برایت ...دلم را ...آماده کردم ..به کدامین

نشانی ...ارسالش کنم . . . ؟!

آقا میشود زود تر بیایی ... دلم تنگ است...

تنگ...


بهترین پیامی که برایم آمد ...

چه دعایی کنمت بهتر از این !

که کنار پسر فاطمههنگام اذان ، سحر جمعه ای از سال جدید، پشت دیوار بقیع ، قامتت قد بکشد

 در دو رکعت، به نمازی که نثار حرم  و گنبد  بر پا شده ی حضرت زهرا بکنی...

اللهم عجل لولیک الفرج ...خیلی زود ...

  • ۰ نظر
  • ۰۱ فروردين ۹۳ ، ۰۳:۳۴
۲۹
اسفند
۹۲

شهادت همچون میوه ای است که نمی توان آن را نارس از درخت چید و سعادتی است که خداوند نصیب بندگان خاص و مقربان درگاهش می نماید.

نصیب کسانی می کند که توانسته باشند از همه وابستگیها دل کنده و قلبشان فقط و فقط از عشق خدا مالامال گشته باشد. عاشقانی رنج می برند که خداوند آنان را زودتر به لقاء خویش نمی رساند زیرا آنان با تک تک سلولهای بدن خود باور دارند که مهمترین بهره برداری از این دنیا، پرواز به سوی لقاء الله است.

کوتاهترین راه جهاد، شهادت است و جبهه میدان مبارزه است.

وصیت نامه شهید عبدالله غلامی"


امسال نوبهار شروعش به ماتم است

زیرا که قلب عالم امکان پر از غم است

باید که پاس حرمت زهرا نگاه داشت

سالی که فاطمیه و نوروز توأم است

میایم  که آخرین پست  امسالم  را بنویسم ...

هجوم  موضوعات در ذهنم  اجازه ی  تمرکز نمیدهد ...

 

۲۶
اسفند
۹۲

 

یا زهرا ...

ایام ، ایام شماست...

لطفی کنید و به ما فهم و درک فاطمی عنایت کنید...

و کمک کنید تا توشه ی خوبی برای امتحانات سخت داشته باشیم ...