در این حال و روز که بند ها ترنم ماندن دارند و زنجیر ها سرود نشستن می خوانند،
کندن چه کار سترگی است.
پر کشیدن چه با شکوه است و پیوستن چه شیرین و دوست داشتنی
کاش با تو بودیم وقت قرآن انتخاب تو با انتخاب حق
کاش با تو بودیم آن زمان که دست از این جهان می شستی و رخت خویش از این ورطه بیرون می کشیدی.
کاش با تو بودیم آن زمان که فرشتگان،تو را بر هودج نور می گذاشتند و بالهای خویش را سایبان زخمهای
روشن تو می کردند.
کاش با تو بودیم آن شام آخر که سالارمان ، ماه بنی هاشم (ع) به شمع وجود تو پروانه سوختن داد.
گریه ما ، نه برای رفتن تو ، که برای جا ماندن خویش است.
احساس می کنم در این قیل و مقال، چه قال گذاشته شده ایم، چه از پا افتاده ایم ، چه در راه مانده ایم
چه در خود فرو شکسته ایم.
احساس میکنم آن زمان که تو دست بر زانو گذاشتی و یا علی گفتی،ما هنوز سر بر زانو نهاده بودیم.
گریه ما نه برای "رجال صدقوا ما عاهدوالله" است، گریه ما ، نه برای " فمنهم من قضی نحبه" است.
گریه ما ، گریه جگرسوز " فمنهم من ینتظر" است.
ای خدا! به حق آن امام منتظرت ، نقطه ی شهادتی بر این جمله طویل انتظار ما بگذار که طاقتمان
سر آمده است،تابمان تمام شده است،توانمان به انتها رسیده است ، کاسه ی صبرمان سرریز
شده است و خیمه ی انتظارمان سوخته است...
- ۱۱ نظر
- ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۵۰