باید مراقبـ بود ...

باید مراقبـ بود ...

سوگنامه ی یاس علی...

پنجشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۳، ۱۲:۲۰ ب.ظ

 

 آسمانیان در سوگ نامه ای عظیم

با اهل زمین نام کوثر هستی بخش

فاطمه زهرا (س) را زمزمه میکنند...

سوگ آفتاب بر سوگواران و شیعیان آن صدیقه طاهره تسلیت باد

درون دل غوغاست.قرار است که متفاوت از قبل باشد ...

قرار است مثل پارسال و سالها قبل نباشد.

به نظرش سالهاست که نمیتواند...

به دنبال حرفیست که دلش را بلرزاند. به دنبال دردیست که درکش سوزی به دلش بنشاند...

اتفاقاتی پشت هم می افتد تا نرسد ...

با بدختی خودش را به هیات(بیت رهبری) می رساند ولی انگار قرار نیست...

تمام خیابان های اطراف پراست ... جای پارک نیست که نیست...  اطراف خ جمهوری ... خ آذربایجان... کوچه پس کوچه می گردد و می گردد.. دیر شده ...

ولیعصر... دانشگاه... و ...

حتی خط ویژه اتوبوس ها هم پر از ماشین های پارک شده است...

یک ساعت درگیر جای پارک ...!! 

در آخر در نقطه ای دور پارکینگی جای خالی دارد...

به سرعت خود را می رساند اما انگار قرار نبوده که باشد...

همهمه است... موقع پخش غذاست... دل می گیرد...

انگار امسال هم نتوانسته با مادرش ارتباط برقرار کند ... انگار دلش هنوز دل نشده  تا بسوزد...

انگار قرار نیست یک خط روضه هم بشنود...

یک قیمه به دستش میدهند که آفرین ... مزد تا اینجا آمدنت!!

از ته آن همهمه صدایی کمرنگ شنیده میشود ، گویا  سینه زنیست...

نمیشنود ... نا مفهوم است...

مجلس تمام میشود... شلوغ شلوغ است...

در بین جمعیت ناگهان خانواده خواهرش را  که  هر کدام یک بچه دستشان است میبند ...

باران میبارد...

گویا  داستان چیز دیگریست...

در راه پشت دسته  می مانیم... زیباست...

باران ...

روضه...

روز سیزده بدری که با درگیری گذشت...

خواهر قرار های فردا را می گوید که خوب است ،بیا با من ...

صبح ...

می رود...

تازه داخل آسانسور متوجه میشود که خواهرش ... و استاد از دلش با خبر است...

کاش میشد و قدرتش بود که برگشت...

وارد میشوم اما با حال بد...

استاده خواهرم حرف میزندو دل من گوشش را گرفته ...

توی دل حرف میزنم که اصلا چه معنی داره که یک نفر بتواند حال دل و سر دل و راز دل کسی دیگر را بفهمد...

نگاهش نمیکنم... به خدا میگویم یا ستار العیوب ... نمیخواهم او بفهمد من به تو چه میگویم...

ناگهان سنگینی نگاه استاد را حس میکنم... در حال سخنرانیست

می گوید سر دل ، برای دل است... اگر کسی نخواهد پرده کنار نمیرود و طوری  این جملات را به مبحث قبلی وصل میکند که انگار نه انگار که با من بوده!!!

گوشم تیز میشود...

کم کم چیزهایی میشنوم که باعث میشود هم گوشم بشنود ، هم چشمم ببیند ...

میگوید که خطبه های حضرت زهرا(س) از جهاتی با خطبه های حضرت علی (ع) شباهت دارد ...

یک حدیث

یا أحمد، لولاک لما خلقتُ الافلاک و لولا علیٌ لما خلقتُک و لو لا فاطمه لما خلقتکما؛(۱) أی احمد، اگر تو نبودی ، افلاک را خلق نمی کردم ، و اگر علی نبود، تورا خلق نمی کردم و اگر فاطمه نبود، شما را خلق نمی کردم "

چقدر سنگین!!

دوباره...

 

یحیی بن سعید قطان می‏گوید: شنیدم امام صادق «علیه السلام» درباره فرموده خدای عزوجل که می‏فرماید:

 دو دریا در پیش راند

تا به هم رسیدند میانشان حجابی است تا به هم در نشوند فرمود: علی و فاطمه علیهما السلام دو دریای

 ژرف از دانشند که یکی بر دیگری غلبه نمی‏کند.

 

 از آن دو لؤلؤ و مرجان بیرون آید (منظور حسن و حسین علیهما السلام است.(
در تفسیر جامع در توضیح این دو آیه آمده است. مراد از این دو دریا علی‏«علیه السلام» و فاطمه‏«علیها السلام» است. یکی

 دریای علم (علی ع) و دیگری دریای حلم(زهرا س) است. یکی دریای شجاعت(علی ع)  و یکی دریای

 

سخاوت(زهرا س)  است. یکی دریای وفا است و دیگری دریای حیا است. یکی دریای طهارت است و دیگری

 

 دریای عصمت است. برزخ آنها رسول الله «صلی الله علیه وآله» و لؤلؤ آنها حسن و حسین‏علیهما السلام هستند.

 

بعد می گوید صورت ظاهری دانش های امروزی علم است ولی حلم رفتار عالمانه است ... تجلی علم

رفتار عالمانه است ...

و خودت تا ته قضیه را می گیری که داستان عجیب تر از آن چیز هاییست که تا بحال شنیده ای...

 

و انگار قرار بر روضه نیست ... هر چه هست صحبت است ولی...

صحبت های سختیست ...

شرح واقعه است...

عمق مصیبت

آنقدر فشار بر عالم وارد شد...

ضربه...

هتاکی...

هجمه...

ورود...

عدم ملاحظه عصمت خدا...

فشار در آنقدر محکم بود...

 آنقدر محکم بود که استخوان ها در جا خرد میشوند...

و وقتی وارد میشود

حضرت پشت در...

و حضرت را با غلاف شمشیر کنار میزنند

که با همین ضربه است که محسن...

 بالاخره وارد میشوند و علی(ع)...

ولی خدا...

را با

طناب...

میدانی طناب یعنی چه؟

 یعنی به زور ...

چند مرتبه دنبالشان فرستاده بودند اما ...

لحظه عبور ولی خدا با طناب از جلوی  حضرت است...

محسن هم ...

می دانی بچه شش ماهه به راحتی نمیمیرد....

با ید ضربه خیلی شدید باشد...

نمیدانیم ...

نمیدانم...

تا مادر نباشی نمیفهمی تب را...

درد را...

با آن حال دوباره حضرت دستشان را به سمت کمر ولی خدا میبرند که مقیره نامرد که لعنت خدا برش باد... جوری به حضرت اهانت میکنند که حضرت تا وسط کوچه کشیده میشود...

.

.

.

دوباره سخنرانی ادامه دارد

آیات سوره حجر است ...

ربطش هم جالب است اما...

حس نوشتن نیست... دل غمبار است

دوباره حدیثی به نقل از سلمان

از خطبه حضرت در مسجد که از سنگینی سخنان دیوار مسجد ترک بر میدارد...  

می گوید و میگوید...

از آیات ...

از هجمه ها...

اول قلب و روح  فاطمه (س) به عنوان نقطه مرکزی

دوم نسل حضرت

سوم سرپرستی  و ولایت امر علی تداوم امر غدیر

تیتر وار در ذهن نگه میدارم و تا می خواهم بفهمم داستان چیست موضوعات زیاد میشود و دیگر نمیتوانم ...

دل در همان  صحبت های سنگین شرح واقعه مانده...

دل پشت در است...

حال ولی خدا لحظه دفن ...

با پیامبر خدا زبان میگیرد ...

که من که انقدر صبرم زیاد بوده و هست...

تجلد جسدی...

گوشتم آب شده...

جسدم دیگه پوست شده...

.

.

.

 معنای ولایت...

اصل ولایت را باید از فاطمه(س) آموخت...

دل سنگین است...

دل غمگین است...

چشم ها میبارند

ملائکه هم میبارند...

زمین و زمان

آسمان هم نم نم میبارد...

دیگر دل خودش برای خودش می رود...

گوش نمیدهد...

آجرک الله یا بقیه الله...

  • ۹۳/۰۱/۱۴

نظرات  (۲)

سلام
برای همین هجران از وصل بهتر و شیرینتره ، همین که در مسیر عاشقی هستید خوبه اگر چه نرسیدید به مجلس ...

0000000000000000000000000
نوشتند عاقبت با بغض و کینه
به ضرب میخ در بر روی سینه
جزای عاشق حیدر همینه ...
التماس دعا

پاسخ:
پاسخ: علیکم سلام
واقعا هم همینه
با اینکه امشب رسیدم ولی دیشب شیرین تر بود...
محتاجیم
بسم الله

امسال و هرسالمان را یک سین بس است...
"سیده النساء العالمین"

دعوتید.اللهم عجل لولیک الفرج...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">